واژه غریبیست عشق...
لحظه ایی آبادت میسازد، لحظه ایی ویران...
لحظه ایی پادشاهی و لحظه ایی گدا...
.
پر است از فراز و نشیب...
دوری و نزدیکی...
تضاد و تفاهم...
.
.
.
شک و یقین...
حماقت می کُند دلم
که دل نمی کَند از رویا
رویا
جان را به لب می رساند
تو را به من نه
رویا
سر بزنگاه
درست همان لحظه ای که به وعده هایش از دنیا می بُری
زیر پایت را خالی می کند
و "تو" را در بسته ای با روبان بنفش
به کسی که از راه نرسیده
هدیه می کند
مفت ........
کافیست کسی اسمم را صدا کند...
گفتم:میری؟
گفت:آره
گفتم:منم بیام؟
گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
گفت:میری؟
گفتم:آره
گفت:منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر
گفت:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت ولی اون مدتهاست که برگشته
و با اشک چشماش خاک مزارمو شستشو میده